۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

نقد فیلم داستان توکیو اثر یاسوژیرو اوزو


مقدمه
داستان توکیو قصه ای به سادگی و جامعیت خود زندگی را حکایت می کند.قصه ای درباره ی چند روز عادی ، زندگی چند آدم معمولی و مرگ غیر قابل پیش بینی یکی از آنها.چیزی که اوزو به ما راجع به ذات زندگی و مرگ می گوید چیز جدید و بدیعی نیست اما عین حقیقت است.
خلاصه داستان
داستان فیلم را می توان در چند کلمه خلاصه کرد. یک زوج پیر پس از یک سفر طولانی با قطار به توکیو به ملاقات فرزندانشان رفتند.در طول اقامت یک هفتگیشان با آنها مودبانه ولی با حواس پرتی رفتار شد.
زندگی در شهر به سرعت می گذرد و جائی برای شیوه زندگی سنتی پدر و مادر نیست.
مادر در طول سفر بازگشت به خانه بیمار می شود و هنگام مرگ همه ی فرزندان به جز یکی هنگام مرگ کنار مادر حضور داشتند. یک مصیبت عظیم البته بیش از همه برای پدر پیر.بچه ها (به طور غیر عمدی) نسبت به والدین بی تفاوت بودند و الان که مادر مرده از کارهایی که در قبال مادر انجام نداده اند افسوس می خورند و در عین حال راجع به ارثیة وی صحبت می کنند و پس از مراسم تدفین همه به شهر بر می گردند و پدر را تنها می گذارند.
از میان همه افراد فامیل تنها یکی از عروس ها (زن پسری که فوت کرده.)با آن دو هنگامی که در توکیو بودند با گرمی رفتار می کرد. هم اکنون نیز او مهربان ترین فرد با پیرمرد است.پیرمرد به او می گوید ((تو باید پس از مرگ پسرم به سرعت ازدواج می کردی)) ،((پسر من مرده و برای تو خوب نیست که مجرد بمانی)) او به عروسش می گفت که اگر تو پسرم را فراموش کنی من احساس بهتری می کنم.
داستان توکیو در سال 1953 ساخته شد یعنی در دوره ای که گروهی از بهترین فیلم های ژاپنی شروع به تاثیر گذاری روی مخاطبان غربی کردند فیلم هایی از قبیل راشومون،یوجتسو مونوگاتاری و دروازه ی جهنم. اما داستان توکیو در آن زمان جدی گرفته نشد تا سال 1972 (یعنی هنگامی که بسیاری از ژاپنی ها اعتقاد داشتند آثار اوزو خیلی ژاپنی است و درک آنها برای خارجی ها ممکن نیست) که دونالد ریچی (پژوهشگر سینمای ژاپن)آن را به فستیوال فیلم ونیز آورد.
شاید بشود گفت اوزو بزرگ ترین و منحصر به فرد ترین فیلم ساز ژاپن است. او هیچ وقت داستان کلی و عظیمی را برای بیننده ترسیم نکرد و قصه ی خود را با حرکات ظریف کاراکترها در سکوت و خلوت و تغییر زیرکانه ی حرکات افراد روایت کرد. همچنین با استفاده از هوش سرشارش سعی کرد داستان را برای یک نتیجه ی احساسی پست و کوتاه مدت روایت نکند. متانت و آرامی پیرمرد در برخورد با غم فقدان همسر و نحوه ی سپاس گذاری او از عروسش بیانگر این موضوع است.
داستان توکیو مثال خوبی از سبک بصری خاص اوزو است. او از دوربینش به سردی هر چه تمام تر برای بیان واقعیت استفاده می کند. اکثرسکانس ها با ارتفاع کم گرفته شده اند و در بیشتر اوقات کاراکتر ها روی یک کف پوش مات نشسته اند. اوزو علاقه داشت که یک سکانس را قبل از ورود افراد به اتاق شروع کند و پس از خروج آنها هم برای لحظه ای دوربین را در اتاق نگه می داشت تا به وسیله ی آن زودگذری دنیا را به بیننده نشان دهد. او همچنین با سکانس های ((سر به بالین گذاشتن)) بیش از حد گذر زمان را در ذهن ما تداعی می کرد.این واقع گرایی ساده تأثیر زیادی روی مخاطب می گذارد زیرا مخاطب حرفه ای و باهوش به وسیله ی حرکات سریع دوربین و جلوه های ویژه ای که کارگردانان غربی برای تأثیر گذاری روی مخاطب از آنها استفاده می کنند تحت تأثیر قرار نمی گیرد.
در فیلم های اوزو انگار کاراکترها نمی دانند که زندگی آنها هم اکنون جلوی دوربین است وبه همین علت ما رفته رفته آنها را می شناسیم ودر جریان زندگی آنها قرار می گیریم.
داستان توکیو به آرامی حرکت می کند و از بیننده ای که با توجه به معیارهای غربی به سینما آماده می خواهد که بردبار باشد ولی تأثیر آن بسیار طولانی است و در آن صحنه هایی وجود دارد که فراموش کردن آنها بسیار سخت است: تشکر پدر و مادر از عروسشان ، مستی پدر زحمتکش در شبی که از غم فقدان همسر می نوشد و واکنش او هنگامی که می فهمد همسرش مرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر